گذشته پرافتخار

اسمش را نمی‌دانم. رنگش و موقعیت‌ قرار‌گرفتنش روی سقف آن عمارت توجهم را جلب کرد. #خودروی_قدیمی سرخرنگی را می‌گویم که مانند پیرمرد [بلکه هم پیرزن] کنجکاوی گردن کشیده و کنجکاوانه، خیابان پیش رو را می‌کاوید؛ گیرم یک چراغ آن هم ناقص بیش نداشت و قرائن نشان می‌دهد موتورش را پیشتر برداشته‌اند و این #تن_نحیف اما پرسابقه را آن بالا نهاده‌اند. مرا ناخودآگاه بیاد مسن‌ترهایی می‌انداخت که در دوران کودکی‌ام از خاطرات و مشاهداتشان در زمان جنگ جهانی دوم که همسن و سال آن هنگام من بودند می‌گفتند. یک جورهایی شبیه #دایی‌_جان_ناپلئون و ماجرای #نبرد_ممسنی اش، البته در قد و قامت واقعی‌تر و باورپذیرتر.
شاید تصور کنید این نماد رانندگی قدیم را بالای مکانی مرتبط با خودرو گذاشته‌اند؛ اما نه! کمی دقت کنید. بیشتر، بیشتر،...، متوجه شدید؟ بله، درست است؛ اینجا یک #کافه است. محلی برای دورهمی که گویا بیرونش را اینگونه #نوستالوژی_طور در آورده‌اند. هرچند روز تعطیل بود و کافه هم بسته و نتوانستم داخلش را هم ببینم؛ ولی حدس می‌زنم بدانم داخلش چگونه بوده‌است. بقول معرف "رنگ رخساره خبر می‌دهد از سِرّ درون!"
دیدگاه ها (۰)

برچسبها

کاکتوسهای پیوندی

ایستاده با وقار

لبخند مرموز!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط